جدول جو
جدول جو

معنی مر ملا - جستجوی لغت در جدول جو

مر ملا
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برملا
تصویر برملا
به طور آشکار و هویدا، آشکارا
برملا شدن: آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زر طلا
تصویر زر طلا
طلای ناب، زر خالص، زر طلی، زر خشک، زر طلی، زر بی غشّ، زر ده دهی، زر سرخ، زر جعفری، ابریز، شش سری، زر شش سری، زر رکنی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
مردکش. مردم آزار. خوارکننده مرد:
ای بسا مالیده مردان را به قهر
پیشت آمد روزگار مردمال.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مُرْ رِ مَکْ کی)
نوعی درخت ’مر’ و بهترینش آن است که خوشبوی و تلخ و صاف و مایل به سرخی بود. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مرمکی ذیل مرّ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهر کرد واقع در 38هزارگزی شمال غربی شهر کرد کنار راه مرغ ملک به شهر کرد با 1765 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُلْلا)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در جنوب رودزهره واقع و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری است و از 6 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 1600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرتجلا
تصویر مرتجلا
بدون تفکر وتامل سخن (شعر یانثر گفتن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتملا
تصویر محتملا
شاید گاس احتمالا شاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ملال
تصویر پر ملال
تلخناک پر دردسر که ملال و گرفتگی بسیار آرد که بسیار بستوه آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بلا
تصویر پر بلا
پر آسیب پر پتیار پر آستانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر لا
تصویر پر لا
گونه ای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برملا
تصویر برملا
آشکارا هویدا آشکارا وظاهر وهویدا
فرهنگ لغت هوشیار
احتمالاً، شاید، گویا، یحتمل
متضاد: یقین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی مقدمه، فی البدیهه، فی البداهه، بدون مقدمه، بلامقدمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع گلی خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بنافت ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
قرقاول نر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قارچ سمی و هرمی شکل
فرهنگ گویش مازندرانی
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
ماه یازدهم تبری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آهسته آهسته، نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ برای حمل آب، شیردان مسی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نرم آب دو سر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای نزدیک نهرودبار کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در شمال کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در جنوب شرقی بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
بیضه ی حیوان، نوعی قارچ سنتی، در باور عوام از آن به عنوان
فرهنگ گویش مازندرانی
در میانه ی کارها
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهرخواهر داماد
فرهنگ گویش مازندرانی
آرام آرام آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
آلو زرد
فرهنگ گویش مازندرانی